غوغای سکوت

ساخت وبلاگ

سلام آغاز قرن پانزدهم مبارک 

خوشحالم که قرن جدید میبینم حس خوبی داره 

1/1/1401

میگن بازم زنای حامله صف بستن برای تولد بچه هاشون تو این تاریخ خب همه جا خل وضع پیدا میشه حالا تو ایران یکم بیشتر !!

غوغای سکوت ...
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:11

دادگاه روحانیت سال 1390 به علت بی پولی و بیکاری در پروژه آمار نفوس و مسکن شرکت کردم و چند سالی هم توی پروژه های نظر سنجی و آمار گیری های متعدد شرکت کردم و مبلغی پس اندازه کردم، بعد از فوت پدر مادرم تقریباً بی پول و بی کس شده بودم و چاره ای جز انجام همین کارهای مقطعی برای جبران بی پولی نداشتم. حدوداً سال 92 یکی از اقوام گفت که توی شرکت سایپا دیزل، امام جماعت مسجد کارخانه بسته بندی داره و پول و سرمایه جمع میکنه به صورت مضاربه، من هم که پس انداز کمی داشتم و بیکار هم بودم و بی پول، خیلی خوشحال شدم و کل پولم که مبلغ پنج میلیون تومان بود رو سپردم به حاج آقا مهدی کیایی روحانی شرکت سایپا چند ماهی پولی جهت سود برام واریز میشد من هم شاد و خوشحال که بالاخره بدبختی ها و بی پولی کمی جبران شده، خلاصه این خوشحالی فقط پنج شش ماه طول کشید و دیگه پولی واریز نشد، من هم نگران پیگیر شدم تا اینکه فهمیدم حاج آقا رو دستگیر کردن داستان از این قرار بود که حاج آقا کیایی اصلا کارخانه ای نداشته بلکه پولهای بی زبان ملت رو جمع کرده که حدود بیست سی میلیارد تومان برای خودش هم زن دوم گرفته هم کلی ملک و املاک خریده و هم بریز و بپاش کرده، و به پیشنهاد همسر دوم و دختر خوانده و دامادش داشتن از ایران خارج میشدن که عده ای از کارمندان سایپا که خودشون هم فریب خورده بودن و مال باخته، فهمیدن و سریع قبل از خروج حاج آقا رو دستگیر کردن رفتم دادگاه روحانروحانیت توی خیابون عده‌ای مالباخته جمع شده بودن با پرس و جو فهمیدم حدوداً دو سه هزار نفریم با سرمایه 30 میلیاردی که دود شده و اکثراً هم از کارمندان خود شرکت بودن، ​​​​​​مسئولین دادگاه برای اینکه آبروریزی نشه ما رو هدایت کرد داخل حیاط و اجازه ند غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:31

زمین (قسمت اول) سال 1382 با مدرک آموزش کامپیوتر که قبلاً گرفته بودم تونستم سه میلیون تومن وام بگیرم، خوب زیاد آدم باهوش و کارآفرینی نیستم نمی دونستم چه طوری و کجا این پول رو سرمایه‌گذاری کنم تا آینده ام تأمین بشه و یکدفعه به سرم زد برم خونه بخرم، خوب تهران که نمیشد یه فامیل داشتیم قم رفتم اونجا و موضوع رو مطرح کردم و گشتیم و تو محل اونا خونه ای تو همین قیمت ها پیدا کردیم که اگه خونه رو رهن میدادم و با این سه میلیون می تونستم صاحب خونه بشم و پولم هم از بین نره. یه شب همراه این زن و شوهر رفتیم خونه ای که پسند شده بود برای صحبت های آخر و خرید، اونجا داشت کار تمام میشد و ما بعد از کلی صحبت با مالک به تفاهم رسیدیم، اما یکدفعه آقای فامیل شروع کرد به پرخاشگری و بحث با مالک و کلا جو عوض شد و ما با ناراحتی اونجا رو ترک کردیم، حالا چرا این آقای فامیل همچین حرکتی اومد خدا عالمه من از قم اومدم تهران و یه آشنایی داشتم توی ورامین گفت که تو یکی از روستاهابه اسم خیرآباد ورامین یه بنده خدایی که زمین های کشاورزی زیادی داشته فوت کرده و بچه هاش دارن زمین ها رو با قیمت مناسب می فروشن، رفتم خیرآباد ورامین با یکی از این ورثه آقای فریدون خانی صحبت کردم، بنده خدا هر کجا زمین داشت بهم نشون داد و من سر یکیش که حدود 110 متر بود و با پول من مناسب بود صحبت کردیم و قرار شد فردای اون روز من برم بنگاه جهرمی و زمین رو معامله کنیم فردای اون روز من پول رو برداشتم رفتم خیرآباد و به مغازه آقای جهرمی، اما به جای آقای خانی یه آقای دیگه ای به اسم اصغر آرانی اونجا بود، خوب من سنی نداشتم و یه دختر خیلی جوون، و خیلی هم ساده که راحت میشه سرش کلاه گذاشت ​​​​​​آقای جهرمی گفت ایشون همون جا زمینی دا غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:31

سلام خواستم بگم هر کسی که این پست رو می خونه و دچار بیماری ویتیلیگو یا همون برص یا همون لک و پیسی هست اصلاً و ابدا پولش رو هزینه هیچ درمانی نکنه هیچ قرص و پماد و دارویی چه طب نوین چه طب سنتی و ایرانی و اسلامی هیچی هیچ تاثیری نداره، الکی وقت و پول تون رو هدر ندین فقط تنها روشی که تا هفتاد هشتاد درصد جواب داده فتو تراپی یا همون نور درمانی هست، که البته بسیار زمان طولانی مثلاً یک دو سالی تا بهبودی زمان میبره که البته باید مداومت داشته باشه و صبوری نیاز داره، که در تهران بیمارستان رازی و شهدای تجریش و بیمارستان امام خمینی این درمان را انجام میدن، شهر های دیگه رو خبر ندارم اگه دوستان با روش های دیگه درمان شدن لطفاً کامنت بذارن و اسم و آدرس و تلفن دکتر یا اسم دارویی که درمان شدن رو بگن برای بقیه عزیزان که استفاده کنند نظرات سرکاری تایید نخواهد شد، با تشکر  غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 2:31

بازگشت غرور آفرین به وبلاگم غوغای سکوت ...
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت: 6:46

زندگی بافتن یک قالیست 
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی 

نقشه از پیش مشخص شده است 
تو، در این بین فقط می بافی 

نقشه را خوب ببین، خوب بباف 
نکند آخر کار، قالی بافته ات را نخرند 

غوغای سکوت ...
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت: 12:57

دلم تنگ است 

دلم می سوزد از باغی که میسوزد...

غوغای سکوت ...
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 4 تير 1398 ساعت: 12:56

کلاس اول دبیرستان بودم , خواب دیدم پشت بوم خونه ایستادم و سمت چپم رو داشتم نگاه میکردم باد شدیدی میومد , ناگهان صدای مهیبی شنیدم باد شدیدی وزید نزدیک بود پرتاب بشم اما خودمو کنترل کردم نشستم روی زمین , چند ثانیه یا چند دقیقه نمیدونم تا همه چی به ارامش برگشت بلند شدم سر پا ایستادم ,هوا غبار الود بود همون سمت چپ چند م غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 71 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:42

زمستان داره تمام میشه، اواخر اسفند ماه بود ،همه منتظر آغاز سال 1389 ... چند نفر از اعضای فامیل تصمیم گرفتن برای تعطیلات نوروزی برن کربلا، به منم پیشنهاد دادن که اون ها رو همراهی کنم ،اولش خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم اما بعد از کمی فکر کردن به مشکلات و موانعی که بود منصرف شدم، راستش بیشتر به خاطر پدر پیر بود که او غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 175 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:42

تابستون بود، خونمون حیاط کوچیکی داشت که عصرا آب و جارو میکردیم و فرشی پهن میشد و تا فردا صبح که آفتاب بتابه همونجا سر میکردیم، خانواده پر جمعیتی بودیم نه تا خواهر برادر با پدر و مادرم و پدر بزرگم که با ما زندگی میکرد، دوازده نفر،  من هفت هشت ساله بودم و همیشه از همون بچگی در آرزوی پرواز، چتر قرمز ی داشتم با گلهای ری غوغای سکوت ...ادامه مطلب
ما را در سایت غوغای سکوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : meedaso بازدید : 69 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 0:42